pj.norouzi
4 months ago
. ۱. چند روز پیشتر داشتم فکر می‌کردم مطلب جالبی که خوانده بودم رو خلاصه کنم و براتون بگم. حتی شروعش هم کردم.وسطای کار یهو به خودم اومدم و دست از کار کشیدم و بیخیالش شدم..موضوعش درباره صداهای تولید شده کف جنگل‌ها بود... ۲.دوستانی که هاگیرواگیر گوش می‌دهند می‌دانند که من بارها به شوخی و جدی گفته‌ام پادکست‌ چنل بی رو دوست ندارم و مدتها دستمایه شوخیهای من و سیاوش و ماندنی بوده. و البته که رگه‌های شوخی توی این نظر بیشتر از جدیهاشه...و همواره هم پرسش دوستان بوده که چرا آخه؟ ۳. من اهل این شاخه به اون شاخه پریدنم. بسیار هم زیاد . خوبه؟ به نظرم بله. حالا اما و اگر و قصه زیاد داره . شاید وقتی درباره‌اش نوشتم.‌اما اینکه چیزی را خلاصه کنم...حاشا و کلا. شاید درباره چیزی کم بخوانم یا کم بگویم و بنویسم. اما خلاصه؟ هرگز...خلاصه کردن یعنی کشتن روح و قصه. و کیه که ندونه من مشتاق و سرسپرده‌ی قصه‌ها...با معنی روایت narrative هستم...روایتی تا حد ممکن کامل و جامع.خلاصه کردن و ارائه‌ی اون، روایت تازه‌ای میسازه(اگر بسازه)که چیزی از جنس توهم به دانستن را به ارمغان میاره.برای همین از خلاصه کردن و عرضه‌اش لذت نمی‌برم. ۴. سرعت. شاید مقصر اصلی در بازار خلاصه‌سازان همین کیفیت باشه. سرعت.سرعت باعث میشه از همه زوایا و کیفیت‌های فضایی یک‌امر کوتاه بیاییم.هرچیزی قابلیت زائد بودن پیدا کنه، قابل حذف شدن باشه. حداقلی بشه.حتی سلیقه‌هامون و از اون‌مهمتر نیازهامون‌. این با مینیمال شدن فرق داره.اتفاقا اونجا سرعت بازم کم میشه. بگذارید اینطوری بگم...سرعت و روایت توی ذهن من دو سوی یک اهرمند. یکی پایین بیاد دیگری بالا میره.و اینکه تکیه‌گاه این اهرم کجا باشه تعیین می‌کنه که با پایین اومدن یکی، دیگری چقدر بالا میره. وزن هریک از کفه‌ها رو نقطه بالانس یا تکیه‌گاه تعیین‌می‌کنه. ۵.توضیح زیاد یا غیر خلاصه هم همیشه راهگشا نیست.‌مثل همین‌متن که احتمالا چیز زیادی بهتون نگفت...و حتی گره بیشتری ساخت . شاید. اما حداقلش اینه که اورجیناله‌. خودش به تنهایی وجود و معنی پیدا می‌کنه. ۶.خلاصه کردن ،سرعت بخشیدن و سریع گذر کردن انگار خصیصه دنیای حاضرمون شده.وتوی ایران مثل بسیاری چیزهای دیگر در سطحی ترین حالت‌ممکن این‌کار رو انجام میدیم.فاجعه وقتی رخ میده که در روابط اجتماعی و انسانی این سرعت و خلاصه‌سازیها رو انجام‌میدیم.از معماری و شهرسازی تا دوستی‌ها و رفت‌آمدهای خانوادگی تا .... پ.ن.جدا از سلیقه شخصی و منطق محتواییم،مجموعه‌پادکست‌های علی بندری را اتفاق مهم و موفق و باسلیقه‌ای در پادکستری ایران میدانم. دمش گرم.
Edit
Download
1,457 likes
34 comments
فکر کنم منظورتون بی پلاس بود؟ درسته؟ اونه که خلاصه کتاب میگه. متاسفم که بگم دقیقا من خودم همین توهم خوندن اون کتاب‌ها رو که گوش کردم،گرفتم. 😂 تازه بعدش هم بهش استناد کردم به عنوان فکت.
شما خودتون یه اتفاقید منحصر به فرد و جداب 🙌
The devil is in the details.
شاید باورتون نشه ولی خیلی ها همین خلاصه ای هم که گفتین رو یه متن طولانی میبینن و نمیخونن و لایک میکنن فقط صرف اینکه بگن ما هم آره
دکتر فک کنم بی پلاس منظورتون بود. چنل بی که اتفاقا انتهای روایت با حداقل سرعته
به محض این‌که در طرف مقابل، مخاطب قرار می‌گیره، موضوع سلیقه هم به‌وسط میاد. سلیقه اصلا تعریف شدنی نیست. ذاتیه، اکتسابیه، تحت‌تاثیره، سفارشیه، همه‌جوره هست خلاصه